نفس  و  همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد نفس و همه وجود مامی و بابایی اميرمحمد ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
پیوند آسمانی ما پیوند آسمانی ما ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

امیرمحمد گل همیشه بهار باغ زندگیمون

امیرمحمد و ماجرای افطاری رفتن مامان و بابا 1392/04/24

مامان جونی دیروز من و بابایی افطاری هتل استقلال دعوت بودیم ولی باعث تأسف بود که در کارت دعوت قید شده بود از آوردن نی نی های خوشگل خودداری کنید ماهم به ناچار شما را گذاشتیم خونه مادرجون البته من از اداره رفتم خونه مادرجون شما را بردم خونه تا مادرجون یکم استراحت بکنند و دوباره زمان رفتن بردیم خونه مادرجون خدا نگهداره این مادرجون و بابابزرگ مهربون را انشاءا.. همیشه و همیشه تا 150 سال سالم و سلامت و شاد باشن و سایشون بالای سرمون باشن ... البته بدون شما که به ما خوش نگذشت ما حواسمون همش پیش شما بود با اینکه خیالم راحت بود که اونجا را خیلی دوست داری و عاشق خونه مادرجون و بابابزرگ هستی ولی به من که نچسبید و سعی کردیم زود برگردیم من که خ...
25 تير 1392

17 ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عزیز دلم مامان جان فدات بشم الهی مامان قربونت بشه پسر گلم در 17 ماهگی دچار بیماری گلاب بروت اسهال و استفراغ شده یعنی ویروس گرفته بچم از روز پنج شنبه تا دیروز سه شنبه 1392/04/11 بد حال بود خدا نصیب نکنه دیگه هیچ وقت خیلی خیلی سخت بود نی نی خوبم هیچی نمیخوردی - بی حال افتاده بودی فقط آب میخوردی و یکم شیر حتی دیگه از جات نمی تونستی بلند بشی منم که از غصه آب شدم 3 روز سرکار نرفتم پیش بچم بودم تا بهتر بشه سه بار بردم شما را دکتر تا بالاخره متوجه شدند شما ویروس گرفتی و ویروس هم دارویی نداره بازم خدا را شکر الحمدا.. پسر قنشگم حالش بهتر شده در عرض این چند روز 800 گرم وزن کم کردی مامانت دورت بگرده پوست و استخون شدی اصلا دلم نمیخواست در این مورد بنوی...
24 تير 1392

عکسهای نوزادی امیرمحمد

شنبه 13 آبان 1391 دوشنبه 29 خردادماه 1391 جمعه 21 مهر سال 1391 پنج شنبه 20 مهر 1391 چهارشنبه 10 آبان 1391 چهارشنبه 21 تیر 1391 ساعت 10 شب فرودگاه مهرآباد استقبال عمه نسرین از مکه این ست لباس را خاله آزیتا از تایلند برات آورده بود. سه شنبه 9 خرداد  1391کرمانشاه خونه دایی علیرضا   سه شنبه 16 خرداد 1391     ...
23 تير 1392

امیرمحمد و گل بازی حیات خونه مادرجون دوشنبه 27 خردادماه 1392

فدات بشم مامان جون دورت برگردم دوشنبه بعدازظهر که از اداره اومدم شما و مهریار جون رفتید توی حیات و هرکاری دلتون خواست در باغچه مادرجون انجام دادی خوش گذشت عزیزدلم شبیه بچه های خوشگل  و باصفای روستا شدی   ...
4 تير 1392

13 ماهگیت مبارک - خبر خبر امیرمحمدمون راه رفت در 13 ماهگی جمعه 11/12/1391 ساعت 10 شب

سلام عزیزترینم ... نفس مامان و بابا دیشب داشت با بابایی بازی می کرد که یهو دستش را ول کرد و 10 قدم راه رفت الهی فدات بشم دورت بگردم امیدوارم این قدمهای فقط و فقط در کار خیر ، کسب علم و کمک به انسانها برداشته بشه و همیشه محکم استوار باشه الهییییییییییییی آمین مامان جان دیروز شما را بردیم سرزمین عجایب در اتاق بازی شما با اینکه نمی تونید راه برید کلی با اسباب بازیها بازی کردید فدات بشم عزیز دلم که اینقدر شما باهوشی ماشاءا.. پسر زرنگ و باهوشم         ...
2 تير 1392

امیرمحمد خوش خواب با مادرجون رفته بودیم خریدپنجشنبه 26/11/1391مصادف 14/02/2013

سلام پسر گلم پنجشنبه با مادرجون رفتیم خرید چون مادرجون می خواستند برای فاطمه جون پیراهن عید بخرند شما هم طبق معمول همیشه در کالسکه خوابت برده اینم عکس شما که مثل یک فرشته کوچولو خوابیدید فدات بشم و خدا را شکر بخاطر وجود این فرشته بی بال       ...
2 تير 1392